سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تاریخ : سه شنبه 90/6/22

 

سلام ... سریالای آب دوغ خیاری ماه رمضون (مثله بیشتر سریالای رسانه میلی!) دارای خواص منحصر بفرد و جالبی هستن که در ادامه چند تاشونو نام میبرم ...
یک توضیح: از این مطلب برداشت سیاسی نکنین.با عرض پوزش از دوستان اگه کسی خواست مارو به جایی وصل کنه بهتره نظرشو واسه خودش نگهداره.چوم من هم رک هستم و هم اصولا از آدمای نق زن خوشم نمیاد.
1- اگه تو ماه های دیگه عشق فیلم ترسناک بودین اصلا نگران نباشین.فیلمای ماه رمضون پره از جن و روح و جسد و سقط جنین و ...
روح و جن
فیلمایی مثله دیگران، کلبه وحشت، هنر شیطان، طالع نحس، دنجر،دریاچه مرگ، شاهزاده سپیده دم و ... باید برن لنگ بندازن.
2- هر چی بازیگر قرتی و فشن تو صدا و سیما پیدا میشه یهو یه شبه توبه میکنن و عابد و زاهد میشن.چادر که رو شاخشه!
تازه هرچی قرتی تر باشن بیشتر تو ماه رمضون طرفدار دارن.
یکی از دوستان میگفت تنها بازیگری که همیشه چادر میذاره نفیسه روشنه (راست و دروغش با خودش).حالا من هیچ اصراری رو چادر ندارما.قضیه اینه که آدم باید یا رومی باشه یا زنگی دیگه.
نفیسه روشن
تا چند وقت قبل فک میکردم آزاده نامداری خیلی مذهبیه و کلی روش قسم میخوردم اما چند روز قبل چند تا عکس ازش دیدم جاتون خالی هلووووووووو.عکس شخصی هم نبود بلکه چندتا عکس تبلیغاتی عمومی بود.
3- از فضایل سریالای ماه رمضون همین بس که دیگه هر چی بدبخت و بیچاره و بی فرهنگه اسمش فاطمه و زهرا و خدیجه و ربابه و ... نیست.چهار تا خانم باکلاس و تحصیل کرده و بافرهنگ هم از این اسمای 14 قرن قبل دارن (خوب خدا رو شکر)
خسته شدیم انقد سونیا و روژین و ژینوس و سوسولینا و سیترا دیدیم تو تلوزیون.حالا که هر کی هرکیه بذار چهار تا بالا شهری هم اسمشون زهرا باشه (قربون اسم بابرکتش)
توضیح:خدا رو شاکرم که خودم تو یه خونواده فقیر بزرگ شدم و با خوردن حق این و اون بزرگ نشدم و هنوزم اوضامون همین جوره پس توهین به قشر مستضعف با شرافت نباشه که یه تار موشون به هزارتا بالاشهری می ارزه.
4- افکار و عقاید فمینیستی بیش از پیش در ماه رمضون مشهوده.آدمای باشعور و باهوش و معتقد همه مونث تشریف دارن و هر چی ببوگلابی تو سریاله مذکرن.تازه اگه مذکری هم عاقل باشه دو حالت داره: یا یه زنانه (اصطلاح گیلکی) کنارشه و داره راهنماییش میکنه مثه همین سریال پنج کیلومتر تا بهشت یا اینکه مرده عقب مونده ذهنیه مثله نگهبان استخر تو سریال سقوط یک فرشته.
فمنیست در سیما
خدا مادربزرگمو حفظ کنه (که کلا چهارتا کلاس سواد داره ولی جملات گنده ای میگه) همیشه میگه: ما آدما چون اختیاری در انتخاب زن و مرد بودنمون نداشتیم پس بی معنیه به زن و مرد بودن خودمون فخر بفروشیم و جنس مخالفو تحقیر کنیم.
و در جای دیگر میفرمایند: مرد یا زن بودن یا حتی آدم بودن مهم نیست بلکه انسان بودن مهمه.
منکه آخرش نفهمیدم معنی این جمله ها چیه!چون هروقت شروع به صحبت میکنه من خوابم میگیره.
5- یه سوال، چرا این پسره امیرحسین هر وقت میخواد قرآن بخونه صداش اونجوری میشه؟
تا دختره بهش میگه قرآن بخونه اول کلی ذوق میکنه بعد یه سینه ای سپر میکنه و در نهایت با صدایی شبیه صدای زبل خان شروع به خوندن قرآن میکنه! انگار که دماغشو با کلنگ پایین آوردن.
6- جدال همیشگی خیر و شر جزو لاینفک این سریالاست.
بلا استثناء همیشه یکی از اعضای خونواده لنگ میزنه و در اکثر موارد هم فرزند خونوادست.
یه عزیزی همیشه میگفت: اگه اولاد سرکش بشه معنیش اینه که پدر و مادرش نون حلال بهش ندادن.
با این وضع خواسته یا ناخواسته داریم مد میکنیم که خونواده های مذهبی بچه هاشون مزخرف از آب در میان در نتیجه نونشون حلال نیست.
پس از معادله یک و دو نتیجه میگیریم اسلام و نون حلال ... (استغفرالله ... صلوات بفرست بابا)
منم میدونم که متدین بودن خونواده الزاما به معنای تربیت مذهبی فرزند نیست و محیط پیرامونی و اجتماع هم میتونه در مواردی موثرتر باشه.
حتی بالاتر از اون، شما چند تا بچه شهید و ملازاده میشناسین که چپول میزنن و فک میکنن مملکتو صاحابن؟(من چندتایی میشناسم) ...
این حقایق وجود داره، اما صدا و سیما حق نداره این موضوعو جا بندازه و تبلیغ کنه و خدایی نکرده شان این خونواده ها رو پایین بیاره.برای ما حرمت و شرافت دین و تربیت دینی مهمه و نه مصادیق نقض.
7- آدما تو این سریالا یا سیاهن یا سفید.آدم خاکستری پیدا نمیکنی.بعضیا همش اشتباه میکنن و بعضی دیگه همش کارو درست میکنن.
مثلا تو سریال سقوط یک فرشته این دختره چقد چشم و گوش بستست.بعد دو روز آشنایی میره تو ماشین پسره میشینه، تو خونه راش میده، با هم میرن کوه و کافی شاپ و پارتی و ... (صلوات دومو بلندتر ختم کن!).
خداییش کدوم دختری انقد راحت به یه پسر اعتماد میکنه.
البته یه کم بهش حق میدم.اگه منم جاش بودم شانس به این بزرگی رو از دست نمیدادم (بابا پسره بنز داره!!!)
سریال سقوط یک فرشته
اون یکی دختره هم که از بیخ قدیسه تشریف داره.اصلا مو لای درز کاراش نمیره.انگار با عوالم بالا در ارتباطه.
8- به این موضوع هم خیلی حساس نمیشیم که چرا تو دنیای ارواح گشت ارشاد وجود نداره که به امیرحسین بگه «تو اصن با این دختره چه نسبتی داری که اینجوری بهش میچسبی؟»
خسته شدم ... فعلا رفع زحمت میکنم ... یا علی




 

اینم از سری اول طنز جبهه
چریک
پشت خاکریز پاسگاه زید بودیم.صبح بلند شدم دیدم شهید اراکیان قبری رو که برای خوندن نماز شب و عبادتش کنده بود به سرعت پر میکنه.
-چی شده؟چرا پرش میکنی؟
-دیشب یه عقرب منو تو این قبر زده،دیگه تو هیچ قبری نمیخوابم!
بچه ها سر به سرش میذاشتن که تو با این وضع بعده شهادت میخوای شب اول قبر چیکار کنی؟!!
گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما
معمولا رزمنده ها نارنجک رو با کش یا طناب به کمرشون میبستن تا موقع استفاده راحت تر باشن.ظهر بود و داخل سنگر همه خوابیده بودن.یکی از بچه ها که خیلی آروم و بی سر و صدا بود چندتایی از این نارنجکارو به کمرش بسته بود و داشت از سنگر بیرون میرفت.یهو یه نارنجک خورد به کناره سنگر و ضامنش رو شلوار یارو موند و بی ضامن قل خورد وسط سنگر!
اون بنده خدا هم تازه کار و بود هم کلی خونسرد و به قول امروزیا گاگول تشریف داشت!خیلی آروم شروع کرد به بیدار کردن بچه ها و میگفت:بچه ها،برادرا لطفا بیدار شین ضامن این نارنجک در رفته،الان منفجر میشه ها،پاشید برید بیرون!
اول بچه ها محلش نذاشتن ولی کمی بعد که متوجه موضوع شدن همه از خواب پریدن.یکی از بچه ها دوید و نارنجک رو برداشت و از پنجره سنگر پرت کرد بیرون.ولی اشتباهی نارنجک افتاد تو سنگر بغلی.یهو تو اون سنگر غوغا به پا شد!اون بنده خدا ها هم دوباره اشتباهی نارنجکو پرت کردن تو سنگر ما.اینبار یکی از بچه ها پرید نارنجکو برداشت که یه جای دیگه بندازه ولی تا دستشو بلند کرد یکی دستشو گرفت و پرسید:ببینم این نارنجک چند دقست که ضامنش کشیده شده؟
تازه یادمون اومد حدود پنج دقست داریم نارنجکو دست به دست میدیم.شانس آوردیم، نارنجک خراب بود.وگرنه همه اون دنیا بودیم.
(یه نارنجک نرمال بعد از حدود 3 تا 9 ثانیه عمل میکنه و نوع آمریکاییش حدود 900 تا ساچمه رو تا شعاع 50 متری پرتاب میکنه، نارنجک چهل تیکه هم کم و بیش همینطوره)
یک فروند چریک
گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما
این دو تا خاطره بعدی رو هم من خودم شخصا از چندتا رزمنده شنیدم:
تازه خط رو آزاد کرده بودیم و داشتیم تو سنگرای عراقیا دور میزدیم.چه چیزایی پیدا میشد!
قوطیای بزرگ شیرخشک واسه صبحونه،کنسرو ماکارونی خارجی (تصور کنین ما چند ماه غیر از کنسرو بادمجون چیز دیگه ندیده بودیم)،بی سیم اندازه موبایلای امروزی!(در حالی که بی سیم ایرانیا چند کیلو وزن داشت و رو کول حمل میکردن)، انواع مجله های جدول و سرگرمی و ...
یهو دیدم یه گوشه از خط شلوغ شده.چیییییی میبینی.
یکی از بچه ها از تو سنگر عراقیا یه مجله پورنو لبنانی (از این مجله لختیا که از عکسای چیزی دارن!) پیدا کرده همه دورش جمع شدن دارن نظر میدن که چیکارش کنن.
یکی میگه باید آتیشش بزنیم،این مظهر شیطانه.
اون یکی میگه نه ببریم تحویل تبلیغات بدیم.مردک لامذهبیه عراقیاست.
یه پیرمردی داشتیم از همه مسن تر بود.اومد و چندتا تشر زد به بچه ها و مجله رو گرفت و برد.
همه مات و مبهوت که این بنده خدا مجله رو میخواد چیکار.رفت و پشت یه خاکریز تنها نشست.ماهم دیگه فراموشش کردیم.
چند دقه بعد صدای هق هق گریه حاجی همه خطو پر کرد.همه بچه ها دویدن پشت خاکریز ببینن چی شده.آقا دیدم حاجی هی مجله رو ورق میزنه، های های گریه میکنه.
-حاجی چی شده؟واسه چی گریه میکنی؟
-ببین جوون این صدام چقد جنایتکاره!عکس این لخت و پتی هارو چاپ کرده بعد زیرش آیه قرآن نوشته!!!(منظورش متون عربی زیر عکسا بود) و دوباره میزد زیر گریه
گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما
یه مسیر چند صد متری بود که حسابی تو دید توپخونه عراق بود.مگس نمیتونست از اونجا رد شه.چند تا ماشین کوچیک و بزرگ کناره های جاده ترکیده بودن.
یه راننده گیلانی که حسابی هم لوتی و سیبیل کلفت بود اومد گفت من ماشین آذوقه رو از اینجا رد میکنم!
همه حال کردن.گفتن عجب دل و جراتی داره.آخه هیچ راننده ای حاضر نبود از اونجا رد شه.
یکی به راننده گفت: بیا یه ذکر بهت یاد بدم بخونی سالم رد میشی برادر.
یارو یه سینه ای سپر کرد گفت خودم یه ذکر بهتر بلدم.
بماند، تو ماشینش کلی آذوقه بار زدیم و چندتا از بچه ها هم سوار شدن یارو نشست پشت فرمون. و شروع کرد به خوندن:
لب کارون ... (دنده یک)
چه گولبارون ... (دنده دو)
میشه وقتی که میبینوم دلداروم ... (دنده سه)
تو قایق ها ... (دنده چهار)
آقا همینجوری از محوطه خطر رد شد و کلی آذوقه به بچه های خط رسوند.
صدای تکبیر بچه ها بود که از پشت سرش میومد...
دلنوشته های یک فروند چریک




 

این مطلبو فقط واسه این مینویسم که مسئولین محترم صدا و سیما بفهمن نباید مردمو به هر قیمتی بخندونن.چند صباح قبل (نه خیلی دور) آدمایی تو این کشور نفس میکشیدن که همه کارشون واسه رضای خدا بود.گریه هاشون، خنده هاشون ،عبادتشون و ...
مثه حالا نبود که تمام سریالا پر بشه از بی بند و باری و ترویج فمنیست و همجنس گرایی و روابط آزاد دختر و پسر و هزار کوفت و زهر مار دیگه...
جدیدا که مد شده همه سریالایی که پخش میشه مرداش کلا کویت تشریف دارن.از بیخ باطلن.
خودمونی تر بگم شرمنده ، جلو و عقبشون صافه.
ما که نفهمیدیم این گونه های منقرض شده از آقایون رو از کجا آوردن ...
حالم از این صدا و سیما بهم میخوره.
جایی خونده بودم زمان ظهور آقا امام زمان زن پرستی جای خدا پرستی رو میگیره و مردان زنانشون رو میپرستن.دیگه باید چیکار کنیم که این روایت تعبیر بشه؟
آخه زور داره بابا ... ضعیفه جماعت همه کاره رسانه بشن.بهتره مردای ما برن جای ریش سیبیل تخم شیوید بکارن سنگین ترن.(البته من از خانومای محترم معذرت میخوام منظورم یه قشر خاص از خانوماست)
ول کن بابا.بخوام ادامه بدم میزنم کانال فارسی وان چرت و پرت گویی شروع میشه.خودتون قضاوت کنین ...
گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما
وسط عملیات کلی از بچه ها شهید و مجروح شده بودن. یکی از اونایی که مجروح شده بود و خیلی هم وضعش خراب بود حسابی آه و ناله میکرد و بقول بچه ها کولی بازی در می آورد.
شهید عابدینی که از کنارش رد میشد به اون بنده خدا میگه : اون یکی شهید شده کنار تو افتاده صداش در نمیاد ،تو که مجروح شدی داری ما رو رسوا میکنی!؟
اون بنده خدا دیگه صداش در نیومد...
گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما
در عملیات فاو ریختیم داخل کارخانه نمک.یکی از بچه ها که بعدا شهید شد رفت سراغ آشپزخونه عراقی ها.داخل آشپزخانه چند تا دیگ بود.تو یه دیگ مرغ،اون یکی برنج و ...
وقتی در دیگ بعدی رو برداشت، از داخل اون یه عراقی بلند شد و گفت:انا مسلم.
این شهید هم با اون اسلحه ای که تو دستش بود گفت: انا عزرائیل! و در دیگ رو دوباره بست!!!
گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما
شب عملیات بود.بارون گلوله و انفجار بود که از آسمون میبارید.جرات نمیکردی نفس بکشی. حاج اسماعیل حقگو به علی مسگری گفت: ببین تیربارچی چه ذکری داره با خودش میگه که اینجوری بدون ترس سرپا وایساده عین خیالش نیست؟
علی نزدیک تیربارچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه:
درن ، درن ، درن ،درن، ... (آهنگ پلنگ صورتی)!!!
گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما
داخل میدون مین پای دوتا از بچه های تخریب با هم قطع شده بود.تو این گیر و دار داشتن با هم شوخی میکردن که :« پای منو بده ، پای خودتو بردار ، مواظب باش پات با پای من قاطی نشه ...!!!»
گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما
ادامه داره




ارسال توسط چریک دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد