منبع : وبلاگ دوست عزیزم حاجآقای احسانی ( خاطرات جالب و شیرین زندگی ) خاطرات همسفری با ارمنی روزبیست دوم ماهی مبارک رمضان بود که ازساوه برای احیایی شب قدربسوی تهران میرفتم تا درکنار برخی اشنا یان و دوستان به راز ونیاز بدرگه بی نیازدران شب بپردازیم . از این رو درمیدان آزادی ساوه رفتم ولی جمعیتی که به سوی تهران میرفتند خیل زیاد بود وماشین هم نبود درکنار مردم منتظر ماشین ایستادیم که شاید فرج حاصل شود که ناگهان یک ماشین پژو درجلو من ترمز کرد و اشاره کرد که سوار ماشین بشوم ولی من جلو پنجره ماشین امدم نگاهی به راننده کردم دیدم مردی با سبیل انبوه به قسمی که اصلا دهان اش پیدا نبود وریش را از ته تراشیده وازاین طرف نمید انیستم که این راننده کدام طرف میخوا هد برود لذا گفتم : اقا من تهران میروم مسیر شما به سویی تهران است ؟ گفت : بیا سوار شو یک کارش می کنیم . باترس وهراس سوار شدم . ماشین حرکت کرد تا شهرصنعتی ساوه هیچ سخن بین من ورا ننده ماشین ردّ وبدل نشد لحظه به لحظه قیافه ترس ناک و سبیل گنده او جلو دیدگانم می چرخید اندیشه های گوناگون همواره ذهم را به آشوب می کشید ولی وقت از شهر صنعتی گذشتیم این راننده آغاز به سخن کرد وگفت : خیال میکنی من چکاره باشم ؟ من هم با احتیاط گفتم : اقا خیالی ندارم . دوباره پرسید راستش را بگو چه فکر می کنی ؟ ومن با صدای آمیخته ا ز احتیاط گفتم : اقا اگرفکرم را بگویم که شما ناراحت نمی شوید ؟ گفت : نه بگو انوقت با احترام گفتم : اقا فکر می کنم که شما علی اللهی باشید چون شنیده بودم که علی اللهی ها سبیل شان را نمی زنند به اعتقاد اینکه : علی وقت پیامبررا غسل میداد قدرآب رویی شکم پیامبرجمع شده بود برای تبرک اورا نوشید واز آن بعدعلی هیچ وقت سبیل اش را نمی زد و می گفت : متبرک شده ای به آب غسل پیا مبراست(این سخن نارواعقیده آن ها است ) . راننده خندید وگفت : خیر من مسیحی ،ارمنی هستم . راننده بسیار مردی مهربان و دارایی دانش وتجربه بود دربین راه ازهرسویی سخن می گفت . تااینکه من به او گفتم که چرا شما مسلمان نمی شوید ؟ درحالیکه دین اسلام دین کاملی است که حتّی دین مسیح را هم شامل میشود، یعنی هرکه مسلمان باشد درحقیقت مسیحی هم است زیرا ما مسلمان ها دین وآیین مسیح و خودی حضرت عیسی علیه السلام را قبول داریم با این تفاوت که ما یک قدری برنامه ی اضافه داریم که شما مسیحی ها ندارید. اگرچه شا ید دراصل دین حضرت مسیح هم این گونه بوده ولی به اثرتحریفات درسال ها ی متمادی ازبین رفته ، زیراکه کتاب که به حضرت عیسی علیه السلام برای هدایت بشراورده بود همان یک کتاب بود ولی اکنون شما دارایی انجیل های فراوان هستید که برخی برخی دیگر را طرد می کند یعنی این کتاب های شما درخیل از برنامه ها یکدیگررا نقض میکند . راننده گفت : شما مسلمان ها درگفته های دینی خود عمل نمی کنید به علاوه که شما مسلمان ها نیز فرقه های مختلف را تشکیل می دهید ؟ من گفتم : اولا عمل نکردن مسلمان ها دلالت به ضعف و ناحق بودن دین ما ندارد ما باید به اصل دین و کتاب خدا نظرکنیم ببینیم که چه دارد ؟ وحالا که مسلمان ها به کتاب ما ن عمل نمی کنیم ربط به دین اسلام و کتاب خدا ندارد مانند اینکه یک مسیحی که خود را مسیحی میداند اگررفتار حضرت مسیح سرلوحه زندگی قرارنداد ربط به بطلا ن وحقانیت مسیح ندارد . دوما اینکه :بوجود آمدن فرقه های مختلف مسلمان ها نیز ناشی از عدم تحقیق و بی درکی ما مسلمان ها است اکثردین داری مسلمان ها نیز به اثر پیروی از والدین شا ن است بدون جستجو به همان مذهب سیر مکنند . اما ما مسلمان ها یک معجزه زنده از پیامبرمان داریم که آن قران است که ازهزار چهار صد سال تاکنون همه دانشمندان و عالمان عالم ر ا به مبارزه میخواهد هیچ کسی یک آیه اورا نتوانیستند بیاورند . واونیز جواب های داد وسخن های بسیاری را گفت که اکنون مناسب نمیدانم دراین جا بیاورم . سفری بسیار خوشی بود و گفته های ان مرد مسیحی واقعا جالب وعلمی بود ، اگرچه من به اثرقلة کوله بارعلمی ام از اکثرجواب های عالمانه او عاجز بودم ولی او بار سنگین از دانش و دانیستنی ها ی مختلف را باخود حمل میکرد . کم کم به تهران نزدیک می شدیم واو خانه اش به اطراف ولی عصر بود ولی از من پرسید که درکجای تهران میروی ومن گفتم درمراد آباد که بالا تر از میدان پونک است میروم و او مسیرش را عوض کرد به جهت حرمت به همسفربودن مان مرا بدون هیچ چشم داشتی به مقصدی که داشتم رسانید. واو داستان های ازحضرت مسیح رابطه با سفر های ان بزرگوار به من تعریف کرد وبا لاخره با خوش اخلاقی و رفتاری انسانی سالم مرا به سرمنزل مقصود رسانید وخدا حافظی کرد ورفت . اگرچه من تمام کیفیات این داستان جالب و شیرین را نتوانیستم به تحریر آورم ولی خاطرات این سفر شیرین شاید تا لحظه ی خروج روح از بدنم درذهن من باقی بوده وبا همان حلاوت خود بماند چنانچه خیل خاطرات تلخ و زهرآگین اکنون درلوح دل دارم که مانند نقش روی نگین انگشتر همواره ذهن مرا به خود مشغول می سازد که به خاطر خیل از چیز ها نمی توانم همان خاطرات تلخ را دراین وبلاگ درج کنم . درحالیکه دلم میخواهد که اگرتوفیق حاصل شد همان خاطرات ( تلخ زندگی را ) به دفتری درج کرده دراختیاری دوستان قراردهم تا عبرتی با شد برای کسان که اندیشه سالم دارند . نتیجه : این همسفری با مرد ارمنی ایرانی مرا به یاد داستان حضرت امام علی علیه السلام انداخت که با یک مردی یهودی رفیق همراه شد مردی یهودی که امام علی را نمی شناخت ازش پرسید که کجا میرود ؟ امام پاسخ دادکه عازم کوفه است . مردیهودی که مشغول صحبت شد ه بودبه اثر طولانی بودن صحبت از راه کوفه بدون توجه گذشت ولی امام همچنان با اومیرفت وقت صحبت های مردی یهودی به اتمام رسید متوجه شد که از راه کوفه عبور کرده ، انوقت رو کرد به امام که مگرشما کوفه نمی رفتید ؟ امام علی علیه السلام فرمود: بلی من کوفه میرفتم ولی به جهت قطع نشدن صحبت شما و حق رفاقت که با من دارید قدری باشما آمدم، اکنون براهی کوفه باز میگردم . مردیهودی شگفت زده شد وپرسید اقا ایا دستورات دینی شما این گونه است ؟ امام فرمود : بلی دین ما این دستوررا به ما داده که رفیق را بدرقه کنیم و حق رفاقت را اداء کنیم . ان مرد با شنیدن این رفتارپسندیده مسلمان شد .[1] حالا رفتار این مرد مسیحی را با ید ما مسلمان ها که رهبرمان امام علی علیه السلام است باید داشته باشیم ولی اکثرما مسلمان ها خلاف این را رفتار می کنیم درعوض مردی ارمنی که بهره از این گونه تعلیمات راستین ندارد دروجود خود بهرورساخته . که سید جمال الدین گفت : دراروپا ه رفتم اسلام را آنجا دیدم ومسلمانی نیافتم ولی وقت این جا آمدم مسلمانی زیاد دیدم ولی از اسلام چیزی نیافتم . امام هادی فرمود :اِتُّقُوْا اللهَ کُوْنوُا لَنَا زَیْنًا وَلَاتَکُوْنُوْا لَنَا شَیْنًا .یعنی ای مسلمان برای ما مایه زینت باشید ومایه سرافگندی وشرمساری نباشید .[2] امام صادق علیه السلام فرمود : کونوا دعات الناس الی الله بغیرالسنتکم . یعنی مردم به عمل تان به سوی خدا فراخوانید [2] تحف العقول ص 488
[1] معلمان اخلاق تالیف تاج لنگرودی بخش امام علی علیه السلام
تاریخ : یکشنبه 90/6/27
ارسال توسط چریک دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد
آخرین مطالب